پایگاه
خبری فولاد ایران - دنیا به سمت باهوشتر شدن میرود.» اما چرا بسیاری از این ایدهها تجاری نمیشوند؟
1- یکی از دلایل آن که شاید در ایران پررنگتر از جاهای دیگر
دنیاست میتواند این باشد که به واسطه وضعیت سیاسی و اقتصادی ایران، برنامهریزی بلندمدت
برای تبدیل ایده به کسبوکار بسیار سخت است. هم ایدهپرداز تحمل ندارد که چندین سال
پای ایدهاش بنشیند تا رشد کند و تجاری شدن آن را ببیند هم سرمایهگذار. نهایتاً دو
سه سال آدمها صبر میکنند و پای ایده زحمت میکشند و بعد از آن دلسرد میشوند. طبیعی
هم هست فرض کنید پولی دارید و میتوانید همین امروز در بانک سرمایهگذاری کنید و مثلاً
اوراق سپرده ریالی با سود 20 درصد بگیرید خب چه انگیزهای میماند که آن را برای راهاندازی
استارتآپی هزینه کنید که فکر میکنید پنج سال دیگر پولتان را به شما برمیگرداند؟
2-راهاندازی استارتآپها بازی پولدارهاست یعنی درصد زیادی از
موسسان استارتآپها افرادی هستند که پشتوانه مالی خوبی دارند و میتوانند ریسک مالی
ناشی از تزریق پول به استارتآپ یا حداقل دریافت حقوق پایین را برای مدت نسبتاً طولانی
تحمل کنند.اما مشکل اینجاست که بیشتر از یک دهه است که ایران وضعیت اقتصادی خوبی ندارد.
در صنایع بسیاری رکود و افول و مرگ کسبوکارها را داشتیم. بنابراین جوانان که هیچ،
پدر و مادر شاغلشان هم بعید است بتوانند سرمایه خوبی در اختیارشان بگذارند و تصور
کنید چقدر سخت است یک تیم باکیفیت پولدار بیتوقع و تلاشگر را کنار هم جمع کرد.
3-در واقع ایدهپردازی در ایران بیشتر به معنای الگوبرداری از
نمونههای موفق دنیا و بومیسازی آن است. اما الزاماً هر ایدهای که در دنیا موفق است
در ایران موفقیتآمیز نخواهد بود. در کشورهای دیگر معمولاً روی ایدههای جدید یک کمپین
کوچک تبلیغاتی اجرا میشود تا اقبال مردم به آن ایده مورد بررسی قرار گیرد. مثلاً Google AdWords برای این کار خیلی مفید است. یک تبلیغ کمهزینه نشان میدهد که آیا این
ایده اساساً میتواند جذاب باشد یا نه؟ خب اول اینکه ما تحریمایم و دوم هم اینکه پرداخت
پول به سرویسهای خارجی خیلی سخت است.
4- متاسفانه ما ایرانیها فضای همکاری با خارج از ایران را با
حداکثر توان از بین بردهایم. حتی از ایرانیهای خارجرفته هم خوب پذیرایی نمیکنیم
که تشویق شوند و برگردند و بمانند. بنابراین مجبوریم بیشتر با آزمون و خطا یا صرفاً
مطالعه و مشاهده دورادور داستانهای موفقیت و مکانیسمهای کاری موجود در کشورهای دیگر
آموزش ببینیم و راهمان را پیدا کنیم. این در حالی است که بسیاری از معیارها و شرایط
تصمیمگیری در این مشاهدات دورادور قابل تشخیص نیست و دانشی که از این طریق تولید میشود
لزوماً درست نیست، محدود است و در شرایط مختلف ممکن است پاسخگو نباشد.
5- دلیل دیگر این است که واقعاً کارهای اداری استارتآپ راه انداختن
و تبدیل ایده به کسبوکار سخت است. داستانهایی که برای گرفتن کد اقتصادی و بعد از
آن پرداخت بیمه و مالیات، گرفتن درگاه بانکی و... وجود دارد جداً برای یک استارتآپ
با تعداد کمی آدم که باید تمام توان خود را روی عملیاتی کردن ایده و نه انجام کارهای
اداری و رفتوآمدهای زمانبر بگذارند خیلی زیاد است.
6-معمولاً هسته اصلی استارتآپها را نیروهایی تشکیل میدهند
که تخصص و تجربهشان در همان حوزهای است که برایش استارتآپ راه انداختهاند. این
افراد عموماً ضعف مدیریت و رهبری کسبوکار را دارند. طبیعی هم هست. مگر این افراد که
عموماً جواناند چقدر تجربه سر وکله زدن با آدمهای دیگر را که هرکدام ممکن است به
واسطه انتظارات و انگیزههایی که دارند متفاوت و حتی عجیب و غریب به نظر برسند دارند.
جوان نباشند هم فرقی نمیکند. مدیریت در همه سنی سخت است. تعامل با ذینفعان، جذب سرمایهگذار،
سودده کردن کسبوکار، نگه داشتن تیم در کنار هم و انگیزه دادن به آنها و هزار کار
دیگر است که حتی اگر کسی توانمندیاش را هم داشته باشد اینقدر وقت ندارد که هم کار
عملیاتی استارتآپ را به خوبی انجام دهد و هم کارهای مدیریتیاش را. بنابراین احتمال
شکست در آن خیلی زیاد است و بهای این شکستها زیاد است و بیدلیل نیست که استارتآپهای
زیادی در همان ابتدای راه توسط موسسانش رها میشوند.
7- روابطی که بین سرمایهگذار و ایدهپردازان وجود دارد به خوبی
تعریف نمیشود.سرمایه گذاران فکر میکنند با پول بسیار کم میتوانند یک استارتآپ را
موفق کنند. اما شاید اگر بهتر نگاه کنند میبینند که استارتآپهایی که سودمند و بزرگ
شدند، عموماً با قدرت شروع کردند. پول زیادی به آنها تزریق شد، نیروهای ماهر گرفتند،
تبلیغات خوبی کردند، پروموشن ارائه دادند و سهم از بازار را برای خود کردند
✍️آیدا خدیویفرد