پایگاه خبری فولاد ایران- گوش دادن به سخنرانی های ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در مورد اینکه روسیه به دنبال چه نوع نظم بین المللی است، ما را به مفهوم کنسرت اروپا (The Concert of Europe) بازمی گرداند - سیستمی که در آن کشورهای خاصی از حوزه های نفوذ برخوردار هستند.
این معماری به برخی از کشورهای ممتاز اجازه میدهد تا کسانی را که در حوزه خود هستند، تشویق، تحمیل و وادار به انتخاب سیاست خارجی و داخلی در راستای اولویتهای قدرت های مسلط کنند.
به گزارش فولاد ایران، از زمان آغاز تهاجم تمام عیار به اوکراین، پوتین به طور مفصل درباره اهمیت «امنیت غیرقابل تقسیم» بحث کرده است، مفهومی که منطق حوزه نفوذ را در بر می گیرد. به گفته کرملین، امنیت غیرقابل تقسیم به این معناست که امنیت یک کشور نمی تواند به قیمت امنیت کشور دیگر تمام شود.
جای تعجب نیست که چین از این مفهوم حمایت می کند زیرا جهان را مشابه روسیه می بیند. هم برای مسکو و هم برای پکن، داشتن حوزه نفوذ، سنگ بنای سیاست امنیتی است.
در حالی که روسیه از طریق تعاملات خود با کشورهای اروپا و آسیای جنوبی و مرکزی، از جمله در زمان شوروی، تجربه بیشتری در زمینه مذاکره در حوزه نفوذ دارد، چین متفاوت است.
برای قرنها، سلسلههای بعدی چینی از طریق انواع مختلف روابط خیرخواه و ذینفع با همسایگان خود تعامل داشتند. برای مثال، ژاپن رابطه سلسله مراتبی با چین را رد کرد و از سلسله تانگ (618-907) به بعد فاصله گرفت. در عوض تصمیم گرفت که با سلسله های مختلف چینی به روش های ظریف، معتدل و انتخابی تعامل داشته باشد.
ازرا ووگل در کتاب خود "چین و ژاپن: مواجهه با تاریخ" وضعیتی را بیان می کند که در آن راهبان و تاجران از ژاپن درگیر روابط دوجانبه با چین بودند. این در دوران مدرن تغییر کرد زیرا مقامات ژاپنی شروع به تعامل مجدد با چین برای مدرن کردن و غربی کردن ژاپن بر اساس شعار واکن یوسای، "روح ژاپنی و دانش غربی" کردند.
شبه جزیره کره متفاوت بود. سلسله های مینگ (1368-1644) و چینگ (1644-1912) با حاکمیت واقعی بر آن، بر سیاست خارجی کره در ازای تجارت، هدایا، دانش و فناوری نظارت می کردند - به اصطلاح، یک رابطه "دوستان با منفعت".
پادشاهی های آسیای جنوب شرقی منطبق با ویتنام، لائوس، کامبوج و سایرین امروزی انواع مختلفی از روابط با سلسله های چینی داشتند. بیل هیتون، نویسنده «اختراع چین» و هاوارد فرنچ، که «همه چیز زیر آسمان: چگونه گذشته به شکلگیری فشار چین برای قدرت جهانی کمک میکند» نوشت، هر دو نشان میدهند که حوزه نفوذ چین سلسلهای در بهترین حالت سطحی بوده است و در بدترین حالت متوهم.
با مقایسه منافع مشترک چین و روسیه در امنیت و حوزههای نفوذ غیرقابل تقسیم، باید توجه داشته باشیم که آنها تجربیات و تصورات متفاوتی از این مفاهیم دارند.
آنچه برای هر دو مهم است این است که همسایگان پکن و مسکو باید به خواسته های خود در سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی پایبند باشند. در عمل، این بدان معناست که کشورهای تحت نفوذ آنها باید قبل از روابط خود با کشورهایی مانند ایالات متحده، منافع چین یا روسیه را در نظر بگیرند.
روسیه و چین امنیت تفکیک ناپذیر را به عنوان تعقیب یک نظم بین المللی عادلانه و برابر که در آن امنیت همه در اولویت قرار دارد، مطرح می کنند و آن را در مقابل روایت دروغین هژمونی جهانی ایالات متحده، ریاکاری غرب و نظم بین المللی قرار می دهند که آنها در ساختن آن نقشی نداشته اند.
این طعنه آمیز است. همانطور که رانا میتر در "متفق فراموش شده: جنگ جهانی دوم چین، 1937-1945" می نویسد، حزب کمونیست چین به طور فعال در حال بازنویسی تاریخ بوده است و چین را در پیدایش نظم بین المللی کنونی به دلیل نقش کلیدی اش در شکست دادن فاشیسم ژاپنی و جهانی قرار داده است.
تناقضات روسیه نیز کاملاً نمایان است. در قرارداد یالتا در سال 1945، رئیس جمهور ایالات متحده فرانکلین دی. روزولت، نخست وزیر بریتانیا وینستون چرچیل و رهبر شوروی جوزف استالین تصمیمات مهمی در مورد نظم جهانی پس از جنگ گرفتند.
ریاکاری روسیه و چین بیشتر از تهدید ناامنی داخلی و خواستن نفوذ بیشتر بر نحوه تصمیم گیری های بین المللی ناشی می شود.
نظم بینالمللی مبتنی بر قواعد کنونی نظمی است که چینیها و روسها به شکلگیری آن کمک کردند. آنها هر دو گروه های تروریستی را پس از 11 سپتامبر تحریم کردند، به توافقنامه آب و هوای پاریس کمک کردند و به شکل گیری تکامل و حکمرانی سازمان تجارت جهانی و همچنین دستور کار و توسعه سازمان ملل در مناطق خاص کمک کردند.
آنها به جای اینکه از تصمیم گیری جهانی کنار گذاشته شوند، سهامداران اصلی آن بوده اند.
با بازگشت به ایده امنیت غیرقابل تقسیم و تضادهای آن، باید روشن باشیم که اگر ژاپنی، کره ای یا آسیای جنوب شرقی هستید، چین انتظار دارد از مسائل نظامی و امنیتی فاصله بگیرید. پکن همچنین ممکن است درخواست هایی برای سرکوب آزادی مطبوعات و دانشگاهی و جامعه مدنی داشته باشد زیرا اینها نیز دولت استبدادی را تهدید می کنند.
به همین ترتیب، در اروپا و احتمالاً آسیای جنوبی و مرکزی، کشورهای هم مرز با روسیه مجبور خواهند شد نیروهای ناتو را از مرزهای خود خارج کنند. تمرینات در داخل ناتو باید با اولویتهای امنیتی مسکو هماهنگ باشد و جامعه مدنی و رسانههای منتقد مسکو محدود شوند. برای روسیه، امنیت غیرقابل تقسیم به این معناست که همسایگان و همسایگان همسایگان به نیازهای امنیتی آن پایبند هستند.
مشکل این منطق این است که حوزه های نفوذ مرز واقعی ندارند. آنها سحابی هستند، بدون شروع و بدون پایان.
نسخه روسیه و چین برای نظم نوین بین المللی ناقص است و نشان می دهد که این دولت های مستبد نه به عدالت و برابری و نه به امنیت تقسیم ناپذیر برای همه علاقه مند هستند.
کاملا برعکس. آنها بر اساس روابط سلسله مراتبی برای خود امنیت غیرقابل تقسیم می خواهند. آنها خواهان نظمی بینالمللی هستند که یکپارچگی نظامهای سیاسی آنها را تضمین کند که برای همیشه در برابر شفافیت، حاکمیت قانون و دموکراسی مصون بماند.
منبع: Japan Times