پایگاه خبری فولاد ایران- نارندرا مودی، نخست وزیر هند، در دهه قدرت خود، دولت را به میزان بی سابقه ای متمرکز کرده است. در طول تاریخ طولانی هند، حاکمان تلاش کرده اند تا این شبه قاره را تحت حاکمیت مرکزی متحد کنند. دلیل اصلی این امر تنوع هند است که در کلیشههایی درباره دهها غذا، صدها زبان و هزاران خدا خلاصه میشود.
تاریخ هند قبل از استقلال اغلب به دوره های هندو، مسلمان و بریتانیا تقسیم می شود. اولین فرمانروایی که یک امپراتوری پان-هندی را بر اساس کارهای پدربزرگش چاندراگوپتا مائوریا تأسیس کرد، آشوکا بود. او که به نام آشوکا کبیر نیز شناخته می شود، پس از محاسبه وحشیگری که گسترش سرزمینی او ایجاد کرده بود، به بودیسم گروید. او حتی امروز نیز به دلیل اتحاد کشور و حکومت تا حد زیادی پس از تغییر دین، یک شخصیت قابل احترام است. سرستون شیر چهار سر او نشان رسمی جمهوری هند است و "چاکرا" یا چرخ او، نماد بودایی، در مرکز پرچم هند قرار دارد.
امپراتوری مائوریا فعالیت های اقتصادی را در سراسر شبه قاره تقویت کرد، اما حتی 24 قرن پیش واضح بود که نمی توان ایده یکپارچه هند را بر چنین جمعیت متنوعی تحمیل کرد. فرمان های امپراتوری نشان می دهد که مدیران آشوکا تفاوت های محلی را در نظر می گرفتند.
این امپراتوری بلافاصله پس از مرگ او در سال 232 قبل از میلاد از هم پاشید. برای بیش از یک هزار سال، هند توسط طیف عظیمی از پادشاهان، روسای جمهور و الیگارشی ها اداره می شد. سپس دوران جدیدی در سال 1192 آغاز شد، زمانی که محمد غوری، یک رهبر مسلمان مستقر در افغانستان، پریثویراج چاوهان، پادشاه هندو را در نزدیکی دهلی شکست داد. غوری یک ژنرال برده به نام قطب الدین آیبک را برای اداره مناطق از خود به جای گذاشت. پس از مرگ غوری، آیبک خود را حاکم اعلام کرد و سلطنت دهلی را تأسیس کرد. قطب منار با شکوه او، مناره سر به فلک کشیده، هنوز در دهلی پابرجاست و یکی از نمادهای شهر است.
امپراتوری های مسلمان در طول سه قرن بعدی رشد و سقوط کردند - تعداد آنها بسیار زیاد است. اما یک مورد شایسته ذکر است. محمد بن طغلق از سلسله تغلق، که از سال 1325 تا 1351 حکومت کرد، امپراتوری خود را به بیشتر شبه قاره گسترش داد، اولین فرمانروایی پس از آشوکا که این شاهکار را مدیریت کرد. برای دستیابی به این هدف، او پایتخت جدیدی به نام دولت آباد را در ایالت غربی ماهاراشترا تأسیس کرد و بخشهای بزرگی از جمعیت خود را به زور از دهلی جابهجا کرد. اگرچه محمد بن طغلق موفق شد قلمرو خود را گسترش دهد، اما حفظ آن موضوع متفاوتی بود. او بخش اعظم حکومت خود را صرف سرکوب شورش ها و پادشاهان رقیب کرد.
در اوایل قرن شانزدهم، شبه قاره بار دیگر مجموعه ای از پادشاهی ها و امپراتوری های کوچک، هم هندو و هم مسلمان بود. در سال 1526 ظهیرالدین محمد بابر، از نوادگان مستقیم تامرلن، حاکم ازبک، از طرف پدری و غیرمستقیم چنگیز خان از طریق مادرش، ابراهیم لودی را در نبرد پانیپات در نزدیکی دهلی شکست داد و نقطه عطف مهمی را در تاریخ هند رقم زد. او تنها چهار سال پس از تصرف دهلی زندگی کرد. اما او یکی از بزرگترین امپراتوریهایی را که جهان تاکنون دیده است، تأسیس کرد: امپراتوری مغول
نوه بابر، اکبر، امپراتوری را به اوج رساند و آن را در سراسر شمال گسترش داد. او دانشمندان و حکیمان را از بسیاری از ادیان - از جمله اسلام، هندو، مسیحیت و جینیسم - به دربار خود دعوت کرد. پسرش جهانگیر و نوهاش شاه جهان حامیان بزرگ هنر بودند که تاج محل نمونه آن است.
اما اورنگ زیب، نوه اکبر، مسلمانی پاکدامن بود که زمان کمی برای تدبیر داشت. او مالیات های تبعیض آمیزی بر هندوها وضع کرد و فرقه های خاصی از مسلمانان را مورد آزار و اذیت قرار داد. او نیز مرکز استانی جدیدی را در ماهاراشترای امروزی تأسیس کرد و اکثریت سلطنت خود را در حالت توسعه طلبانه گذراند. او سومین و آخرین حاکم هند قبل از استقلال شد که بخشهایی از جنوب را فتح کرد. پس از مرگ او، مغول ها یک افول طولانی و در نهایت نهایی را آغاز کردند.
در سال 1757، شرکت هند شرقی، یک شرکت انگلیسی با ارتش، نواب بنگال را شکست داد و استان شرق هند را تصرف کرد و 100 سال بعد، کنترل خود را بر شبه قاره گسترش داد. در سال 1857، پس از یک قیام خونین توسط سربازان ناراضی و انتقامجوییهای خونینتر توسط بریتانیاییهای پیروز، هند را به بخشی رسمی از یک امپراتوری در حال گسترش تبدیل کرد که از لندن حکومت میکرد.
این شبه قاره در سال 1947 به استقلال دست یافت. هند بریتانیا به جمهوری هند کنونی و پاکستان غربی و شرقی (بنگلادش کنونی) تقسیم شد. وقتی بریتانیایی ها رفتند، تنها 60 درصد از آنچه از هند باقی مانده بود مستقیماً توسط آنها اداره می شد. بقیه تحت حکومت 565 پادشاهی بود که معمولاً از آنها به عنوان "ایالات شاهزاده" یاد می شود. طبق شرایط تقسیم، هر شاهزاده ای می تواند به هند، پاکستان بپیوندد یا به دنبال استقلال باشد.
بنیانگذاران هند، از جمله سردار والابهای پاتل، اولین وزیر کشور، شب و روز تلاش میکردند تا پادشاهان محلی را متقاعد یا تهدید کنند که به هند بپیوندند. فرمانروای مسلمان جوناگاد به پاکستان ملحق شد اما پس از شورش رعایای هندو از قلمرو پادشاهی خود خارج شد. با تصویب قانون اساسی جدید در سال 1950، هند به یک جمهوری تبدیل شد و عاری از آخرین بقایای حکومت بریتانیا.
کشور جدید یک آشفتگی اداری بود، مجموعه ای از ایالت ها و استان های بزرگ و کوچک. در سال 1961 ارتش هند گوا و دیگر مناطق پرتغالی را ضمیمه کرد و هند امروزی را به شکل نهایی خود به عنوان یک نهاد سیاسی نزدیک کرد (هند کنترل سیکیم را در سال 1973 به دست گرفت و در سال 1975 رسماً به اتحادیه ملحق شد).
مرزهای داخلی هند در دهه های بعد به تکامل خود ادامه دادند. به عنوان مثال، در سال 2000، سه ایالت جدید برای تسهیل مدیریت ایجاد شد، و در سال 2019 دولت ایالت جامو و کشمیر را به دو "منطقه اتحادیه" مجزا، که توسط مرکز اداره می شود، تبدیل کرد. مرزهای خارجی آن نیز مورد مناقشه است. مهمتر از همه، هند و پاکستان هر دو مدعی کل کشمیر هستند و معمولاً برای قلمرو درگیری میکنند. سربازان چینی و هندی اخیراً در سال 2020 در نبرد تن به تن وحشیانه در لاداخ با هم روبرو شدند که گفته می شود هند بخش هایی از قلمرو خود را از دست داده است.
معنای "هند" برای هزاران سال به طور مداوم تکامل یافته است. تا زمانی که مرزهای خارجی آن در نابسامان باقی بماند، به این کار ادامه خواهد داد. اینها مشکلات دشواری هستند، اما همچنین نشانه هایی از بزرگترین قدرت هند، تنوع آن است. حاکمان کشور با آن کنار آمده اند و به طور معجزه آسایی یک کشور وسیع، فقیر و غیر محتمل دموکراتیک را برای نزدیک به 80 سال در کنار هم نگه داشته اند.
منبع: اکونومیست